شایلین جونشایلین جون، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

ارمغان عشق ما

اولین تکون های دختر کوچولوی ما

سلام یکی یه دونه مامان . امروز دوشنبه 16 آذر 1394 ، یکم عصبی شدم و چند بار احساس کردم یه حباب توی شکمم از پایین به سمت بالا حرکت می کنه و بعد می ترکه . اول فکر کردم گازهای روده است ولی وقتی دقت کردم چند بار دیگه هم پیش اومد که باعث شد مطمئن بشم که دختر خوشگل مامان داره تکون می خوره . حتی دوباره یه تیکه کیک شیرین خوردم که دیدم دوباره تکرار شد . الهی من فدات بشم عزیز دلم ، قول می دم دیگه عصبی نشم . البته دوشنبه هفته پیش هم یکبار این احساس رو داشتم ولی فکر نمی کردم مربوط به تکونای دخملم باشه . انشاء الله همیشه سالم و سلامت در پناه خدای بزرگ باشی .
16 آذر 1394

اولین برف زمستانی با وجود فسقلی خوشگلم

سلام فسقلی مامان . الهی من فدات بشم شایلین جون . دیروز 15 آذر سال 1394 اولین برف زمستونی شروع به باریدن کرده و من و شما چند بار جلوی پنجره وایسادیم و با هم برف رو تماشا کردیم . کوچولوی مامان انشاء الله سالهای آینده سه تایی با هم بیرون میریرم و  حسابی برف بازی می کنیم . راستی موقع برگشت از سر کار با بابا چند تا عکس گرفتیم . ...
16 آذر 1394

پایان ماه پنجم عزیز دلم

سلام دختر گلم ، امروز دوشنبه 94.9.9 پنج ماه از بودن شما در دل مامان می گذره . امروز ششمین ماه ورود هدیه کوچولوی خداوند به زندگی عشقولانه من و بابا است . امیدوارم صحیح و سالم باشی عزیز دلم . راستی تا به حال هنوز تکون خوردناتو متوجه نشدم . میگن کسانیکه جفت قدامی  هستن دیر تر متوجه میشن ولی مامان بی صبرانه منتظر تکون خوردن دختر گلشه . راستی تا یادم نرفته بگم مامان و بابا بزرگت دیشب  از رشت اومدن و کلی وسیله واسمون آوردن ( ماهی سفید ، زیتون ، نونهای محلی ، هندونه و کدوی زمین خودشون ، رب انار ساوه (واسه هوس مامان و خوشگل تر شدن دختر نازم) ، باقالی ، بادمجون و ... خلاصه هرچی تونسته بودن)  ....
9 آذر 1394

اومدن دوست بابا با خانواده

روز جمعه 22 آبان دوست بابا (آقای لطفی با خانم و آقا پسرشون) واسه دیدن ما از اصفهان اومدن و کلی هم ما رو شرمنده کردن . دو تا سبد "به" درجه 1 اصفهان و یه جعبه "انار" بسیار شیرین و آبدار و عالی . چند سری قرار بود ما بریم اصفهان که مشکلات جفت پایین و لکه بینی و استراحت مطلق پیش اومد و نتونستیم بریم ، بندگان خدا دیدن ما نرفتیم ، خودشون اومدن که به ما سر بزنن . از طرف من قبلا گفته بودم که " به " خیلی دوست دارم ، واسه همین کلی به زحمت افتاده بودن . فقط ناهار موندن و غروب هم رفتن . واسه ناهار مرغ و کباب تابه ای با ماست بورانی و سالاد درست کردم . حسابی خوش گذشت . لازمه بگم که رابطه من با خانم لطفی هم خیلی خیلی خوبه . امی...
1 آذر 1394

خرید واسه دخمل گلم

بعد از مشخص شدن جنسیت نی نی گلم ، یکی از کسانیکه خیلی خیلی خوشحال شد مادر شوهر و پدر شوهرم بود . چون خودشون دختر نداشتن و نوه اولشون هم پسر بود واسشون خیل جذابیت داشت . خلاصه از روز 5 شنبه واسه دخمل گلم رفتیم خرید کردیم و کل هفته رو دنبال لباس ، ست رختخواب ، کالسکه ، اسباب بازی و ... بودیم و کلی هم وسایل خوشگل واسه جیگر طلام خریدیم . انشاء الله که سالم و سلامت باشه عزیز دلم . در ادامه از وسایلش عکس حتما می ذارم . ناگفته نماند مامان بزرگشم کلی واسش خرید کرده. ...
1 آذر 1394

سومین سونوگرافی و خوشحالی وصف نشدنی...

پنج شنبه 94.7.30 آزمایش کواد مارکر رو دادم . برای روز 13 آبان با هزار مکافات وقت سونوگرافی غربالگری دوم گرفته بودم . 12 آبان هم جواب آزمایشم آماده شد . اینبار اشتباه دفعه قبل رو نکردم و تاریخ مراجعه به مطب نیز همون 13 آبان بود . خلاصه ساعت 12:15 از سرکار مرخصی گرفتیم و رفتیم واسه سونوگرافی که خدارو شکر خیلی هم منتظر نموندیم . دکتر همه اجزاء را به دقت بررس کرد و گفت خدارو شکر همه چیز خوبه . جفتم هم بالا رفته بود از نوع قدامی گرید صفر . بعد از تموم شدن از دکتر خواستم جنسیت کوچولومونو بهمون بگه که با تعجب پرسید مگه نگفتم ، گفتم سونو قبلی گفتید خیلی کوچولو و مشخص نیست . بالاخره پس از بررسی گفت دختره که حسابی خوشحال شدیم و داشت وسایلشو جمع م...
27 آبان 1394