ای خدا...خوابیدن، خوابیدن، خوابیدن... چه آرزوی دور از دسترسی به نظر میاد. دیشب خودت شاهد بودی که من سر ساعتهای مشخص(بصورت کاملا دقیق و منظم) پاشدم رفتم دستشویی و بقیه ش هم فقط داشتم مدل خوابیدنم رو عوض میکردم و با حسرت در جستجوی یک مدلی بودم که بشه باهاش خوابید. بالاخره ساعت 6 ساعت زنگ زد و مجبور بودم بیدار بشم و آماده رفتن به شرکت بشم . همش فدای سرت دختر گل مامان . نمی خوام مامان غرغرو باشم. فقط میخوام تا جایی که میشه همه ی لحظات با تو بودن رو ثبت کنم . راستی سکسکه هاتم که دو سه هفته است به صورت حرکات ریتمیک و منظم حسابی من و بابا جون رو هیجان زده کرده عزیز دلم . من و بابا جون عاشق سکسکه هات هستیم . توی مطالب خوندیم که سکسکه ...