شایلین جونشایلین جون، تا این لحظه: 8 سال و 26 روز سن داره

ارمغان عشق ما

جنب و جوش قبل از عید

اسفند ماه همیشه حال و هوای خاصی رو داره . به خصوص واسه خانواده سه نفره ما که خیلی فرق داشت . از بهمن ماه دنبال خرید وسایل شایلین کوچولو واسه عید بودیم . فروردین علاوه بر اینکه سال نو میشه و عیده ، تولد شایلین و بابا جونش هم هستش .
7 خرداد 1396

سومین و چهارمین مروارید

رویش سومین مروارید عسلی مامان 3 اسفند 95 مربوط به دندون بالا سمت راست و رویش چهارمین مروارید  25 اسفند 95 مربوط به دندون بالا سمت چپ بود که انشاءالله مبارکش باشه . الهی واست بمیرم نازگلم که اینقدر اذیت میشی.  
7 خرداد 1396

بارش برف سنگین 25 بهمن 95

بعد از یه غیبت طولانی با کلی لحظات شیرین و دوست داشتنی از جیگر طلا برگشتم .اگه از بهمن ماه 95 شروع کنیم ، باید به برف 70 سانتی مورخه 25 بهمن اشاره کنم که بعد از سالیان سال بارید. شب هم شایلین کوچولو رو بردیم پشت بام و چندتا عکس خوشگل ازش گرفتیم.                از غروب دیگه کم کم بارش برف کم شد تا کلا قطع شد ، ما هم از فرصت استفاده کردیم و شایلین رو بردیم پشت بام عکس گرفتیم . عکسای شایلین جونی در برف   ...
7 خرداد 1396

اولین قدم های شایلین کوچولو

سلام خانوم طلای مامان . شب  27 دی 1395 شما شروع به قدم برداشتن کردی و اگه حواست نباشه دو تا سه تا قدم هم بر می داشتی و باز هم من و بابا جون رو شگفت زده کردی دختر گل مامان . انشائ الله که صحیح و سلامت باشی گل نازم . دوست دارم
30 دی 1395

جشن دندونی عزیز دلم

با توجه به وضعیت آب و هوا شرایط واسه گرفتن جشن دندونی شایلین جونم جور نمی شد ولی بالاخره 23 دی 1395 تونستیم با کمک مامان بزرگ ، بابا بزرگ ، عمو پوریا و زن عمو مهشید جشن شایلین جونم رو بگیریم . همه چیز خیلی خوب و عالی بود . هم عصرونه بود هم شام . واسه عصرون سالاد الویه لقمه ای ، کشک و بادمجون لقمه ای و آش و میوه و شیرینی و پفیلا و ژله و کیک بود . واسه شام هم کباب از بیرون گرفیتم با زیتون پرورده ، گردو و ماست و خیار . خلاصه همه چیز عالی برگزار شد . دست همه درد نکنه اینم عکس میز عصرونه ...
30 دی 1395

رویش اولین مروارید جیگر طلای مامان

شنبه 20 آذر 1395 خاله مهدیه نزدیک ظهر بود که با موبایلم تماس گرفت . اول که شماره رو دیدم کلی ترسیدم و نگران شدم ولی بعدش خاله مهدیه گفت شما دیدید که شایلین دندون درآورده؟من اونقدر خوشحال شده بودم که اصلا نمی تونستم حرف بزنم . از مهدیه پرسیدم از کجا فهمیدی؟ گفت بهش داشتم تخم مرغ می دادم که دیدم یه چیز تیز به دستم می خوره . خلاصه کلی خوشحال شدم و بلافاصله به پیمان زنگ زدم و گفتم . بابا جونش هم کلی خوشحال شد . دومین مرواریدش هم 23 آذر جونه زد. الهی که مبارکت باشه دردونه مامان . انشاء الله به سلامتی باشه و بقیه دندونات راحت در بیان.20 آذر 1395 شایلین جونم دقیقا 8.5 ماهه بود که دندون درآورد.
30 دی 1395